خریت

ساخت وبلاگ

یکی روز کنار جوی آب

چه زیبا بود جوی پرآب

به دست آورد یک سگ استخوان

بود از طایفه ی کره خران

گفت سگ که:خر،باشی لذیذ

 تو را باید فرو کرد توی دیز1

عالم خریت کردی متحول

آتش انداخت اندامت بر دل

چه خربرگری ز تو آید وجود

سوء تفاهم آنچه قبلت بود

وقتیDNAات رخ نمایت

بگو بکند کمی حالم رعایت

اُستُخِ2 رویاهایمی فی الواقع

لیسیدنت افتاده در دل واقع

چو لیسی زد سگ گشت سرمست

چه میدانی که شد مانند خر مست

ز سر مستی بدید درH2o

سگی بر دهان  اُستُخر3 اُع اُع

دهد او را عشوه،پز همی

گفتش:سگی تو یا که شلغمی

از آن من باشد آن استخوان

هم کله هم پاچه هم زبان

طی عمل آسفالت دهان

دهان بگشود او ناگهان

ز کف رفت آن مزمزلذیذ

در جامعه بود باید تند و تیز

یکی شانس کز دست رفت

ندارد فایده صد لعن ات

خر شانس در این جامعه کم است

بسیار باشد دست بالای دست

خریت ندارد هیچ سود

فقط باید زرنگ و دسمآل بود

هر آنکس که باشد دستمال

آرد همی به دست مال

عجیب الشعرا

25/7/96سه شنبه

18:44

 

1-دیزی

2-استخوان

3-استخوان خر

عجیب الشعرا. محفل شعر طنز...
ما را در سایت عجیب الشعرا. محفل شعر طنز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iagibboshshoarae بازدید : 149 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 14:08