پدافند غیر عامل

ساخت وبلاگ

این روایت باشد از قنبر

باشد سخنش ناب و برتر

«میرفتم روزی من در بازار

زد جیبم را خردی ناچار

خواباندم زیر گوشش یک چک

آورد گنده اش را کودک

هیکلش بود همچون خر پیر

چهرش نمود مرا ز دنیا سیر

دماغی همچون خرطم فیل

گوش نگو که یک جفت بیل

در دست داشت او چاقویی

بود بر سرش کلاه کابوویی

بود بدن وی ماشاالله

پر ز پشمک حاج عبدالله

شکسته بود جفت دندانش

بود آن یادگار زندانش

دیدم که دااش طرّار است

فهمیدم که کارم زار است

شجاعت باید میدادم نشان

بودم مرد عمل نه فرد زبان

مشتی که آورد بر رویم

دفع کردم من با گلّویم

وقتی که گلویم خورد مشت

بوی سیر دهان او را کشت

شد گنده بک یکهو بیهوش

نفس کش حریفم پس کوش»

از آن پس همگان فهمیدند

ارزش دفاع باشد چند

دفاع باید کامل باشد

بهتر است غیر عامل باشد

عجیب الشعرا

عجیب الشعرا. محفل شعر طنز...
ما را در سایت عجیب الشعرا. محفل شعر طنز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iagibboshshoarae بازدید : 174 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 21:56