صحنه ای آشنا

ساخت وبلاگ

داشتیم فی المکتب پیک نیک

بدیدم صحنه ای رومّانتیک

چناری بود در دست مدیر

به همراه یک گردان دبیر

دنبال شاگردی بودن دوان

که ظفلک دراز کرده زبان

شکستند جملگی دنده ش

زدند و دریدند و کشتندش

که باشد دیگران را عبرت

تا به گور ننماین جرئت

که گویند باشیم ورزش خواهان

بشنفند بود این آرزوی شاهان

لیک ندانند که ما جان بر کفان

می دهیم جان هم در راه آن

می کنیم برایش نهضت زیاد

شد تمام فرمایشم عزت زیاد

سالار کریمی(عجیب الشعرا)

یکشمبه96/1/27

عجیب الشعرا. محفل شعر طنز...
ما را در سایت عجیب الشعرا. محفل شعر طنز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iagibboshshoarae بازدید : 207 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 21:56