رطب خورده

ساخت وبلاگ

کنیم آنچه بزرگان کردند:

شده بودم دعوت به عروسی

پوشیده بودم شلوار و کتِ طوسی

داشت آن محفل حیاطی وسیع

مرکب عروس بود خسبیده شاسی

صرفیدیم شام جایتان خالی

برنج بی قاشق دسرش باقالی

نشستیم دور تا دور فی میدان

کردند تعارف آنچه کنند در میخان

کردم فی الفور آن مِی رد

گفتند لیک همه نیست چیزِ بد

شد شروع موزیک و ضرباهنگ

دیدم من لباس های رنگارنگ

می رقصید مردی عمرش هشتاد

بود لباسش صورتیOh my God

بود ضربات دست و پا کوبنده

همانند تانک و فرغوون جنگنده

گذشت با سرعت نور زمان

رسید به لب اینجانب جان

برگشتم که کنم رفع رحمت

نعره ای گفت:بر تو لعنت!

به کجا چنین شتابان بی شاباش

می کنم دهنت را آش ولاش

برگشتم که زنم بر دهانش ضربت

دیدم که بود با ساقیشربت

فهمیدم که خونش نیست سرد

زده بود زیرا یک بسته گرد

اعلام کرد نامم را مغنّی

خواستم بگویم که با منّی؟

هل داده شدم به میدان ناگهان

 گفت با چه می دنسی نشنیدم هان؟

 چراغ ها خاموش گشت و رقص نور

کرد دیدگان جان نثار را کور

آهنگی که پخش شد بس مبتذل

 به رقص آورد یک برنای یل

حذف شدم ات ماتیک از میدان

گفت برنا:گم شو یا جِیران

می کوبید چنان پا روی ارض

باز میشد چاک و چند تعداد درز

کشید پیرهن صورتی عربده:

«یا من میام وسط یا قر بده»

کردند دیسکو آنجا را دو تّایی

زدند آتش ارشاد را دارایی 

تمر خورده نکند منع تمر

کنیم آنچه پیران به آن کنند امر

گر باشند این امور ناسَزا

نخست اساتید بینند آنرا جزا

عجیب الشعرا

عجیب الشعرا. محفل شعر طنز...
ما را در سایت عجیب الشعرا. محفل شعر طنز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iagibboshshoarae بازدید : 158 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 21:56